بسم الله الرحمن الرحیم
وقت هایی هست که روح نیاز به اکسیژن دارد. به یک هوای تازه. به یک نگاه تازه. به یک جوی آب زلال و روان که کنارش بنشیند و ناصافی های زمانه را که بر بلور جلدش نشسته بشوید. به نسیم سبک و خنکی که گذرش نوازشی باشد بر دردهایی که مجبور به تحمل آن شده است. به یک فضای آرام و صمیمی بدون حضور بیگانگان. به حریمی محصور و راحت تا ساعت ها فقط خودش باشد و خودش. به آن رؤیای شیرین که همچون برخورد شهاب سنگ ها به زمین، ناباورانه به ندرت به وقوع می پیوندد. به همان آرامشِ نیست در جهانی که باید باشد ولی نیست.